جشن دندونی
سلام عزیز دل من
مامان برات یه جشن دندونی کوچولو گرفت
قربون این برق چشمات
مامانی ببخش اگه خیلی عالی نبود مهمونیت , دست تنها با وجود توی شیطون بلا همین قدر از دستم بر میومد
چون خونه ما کوچولویه مجبور شدیم مزاحم مامان بزرگت (مامان بابا)بشیم و مهمونها رو دعوت کنیم اونجا
اولش هی بهونه میگرفتی و گریه میکردی ,خوابت میومد .یه کم که خوابیدی سر حال شدی و
با ذوق به کارهای دیگران نگاه میکردی
این عکس هم با چشم گریون قبل از خواب
البته در همون حال بازم دستت تو خوراکی هاست
اینجا بعد بیدار شدنه که شده بودی همون شیطونتک همیشگی
اینم گیفتها
ژله خورده شیشه
کیک
اینم آش که به روش خانواده پدریت پخته شد
البته چیزهای دیگه هم بود که عکس هاشو نذاشتم که حوصلمون سر نره
اینم کارت دعوت
عزیزم انشالله که همیشه لبت خندون و دلت شاد باشه تموم روزهای عمرت به شادی بگذره
یادت نره که زندگی منی عشق کوچولوی من